طنز - کلیلهودمنه بختياري - اندر حکایت یک پژوهشگر و یک پزوهشکده!!!!
آوردهاند كه در ناحيت اسباهان در آبگيري مشرف به دشت لنگان كه لغت العرب آن را لنجان همي خواند ابو كاگُتوني همي زيستن اختيار نمودي كه خود را محقق المحققون جبال اللور و به لسان فُرس پژوهشگر ناميد، كه به زعم خويشتن پژوهش خانهای همي دارد؛ اما هرگز اين پژوهش خانه وجود خارجي نداشتي تا به نام مردم بختياري هرروز تبليغاتش را بر وبلاگهاي ساير بلاد فرستادي. ابو كاگتوني به مفهوم «كايد گفتني» و نام شخصي كه در روایتهای بختياري گونهای از « دَدي سرِ چشمه رين» مذكر بودي كه ما در اينجا از نام او استفادي نمودندي و استخوان پوسیدهی آن مرحوم هم در گور به لرزش درآمدي.
روزي از ايام مكرره شاعري متين و دلسوخته از آن ديار همي گذشت و گذرش به كاگتوني بيفتاد. شاعر كه خود بخشي از عمرش را در حفظ و پاسداري از مرز و بوم كشور و سرزمينش را در بارد (سرما) زمستان و حارهی تابستان صرف خدمت به مردم نمود احساس پاك خود را بر دفتري شعر همي در آوردي و به خدمت ابوكاگتوني دادي تا كتابش را با پرداخت درهم و ديناري چند بچاپد. سالها به طولید و به انجاميد و كتاب شاعر ما در صحافي زنداني و به گرو صحاف در آمدي تا مگر كاگتوني بدهي خويشتن را به صحاف بپردازد زيرا با درهم و دینار اين شاعر به چاپ کتابهای خويش پرداخته و ديوان شاعر را به امان خدا رها نمودي؛ و اگر هم اعتراضي از جانب شاعر سر میزد با اتهام و تهمتهایی همچون گيوه كش و توشمال و غربت او را برچسب همي زدي. شاعر آبرومند همي سر درگم و خرما بر نخیل مانست؛ و نيز آوردهاند كه از ولايت دسبيل كه در لغت فرس قديم دژپل است و امروز دزفولش خوانند بزرگواري ديگر رحل بر این پژوهش خانه انداخت تا کتابش را بچاپد و با همه چشمانتظاریها و پرداختهای مكررهي دينارات و درهمات كتاب چاپ نشد و بندهی خدا جان به جانآفرین داد. وراث و ايتام آن خدابيامرز تاكنون زورشان به كاگتوني نرفته و كتاب همچنان در تاريكي پژوهش خانه بختياري كاگتوني به كوري همي رود از آنجايي كه يك زن بيوه و ايتام دستشان به جايي بند نشد قيدش زده شدي. غافل از اينكه خداوند قيدش را نمي زند زيرا كه در قرآن مجيد آمده است: هر آن كس كه مال ايتام را به ناحق بخورد گويي آتش جهنم را در شكم خود فرستاده است.
از آنجايي كه بطن ابو كاگتوني مسوز بود ايتامي ديگر از شهر تَستَر كه شوشترش خوانند كتابي با دينار و درهم بر گرفت تا بقولد و بچاپد اما تا كنون شش سنه بگذشت و با دروغ و تزوير و قولهای كذابه به شيره مالي رأس آنان پرداختي و چون نمایندهی ايتام مدعي همي شود با زدن برچسب پيشين كه اين غربتي همي باشد و به خیال خودش بهترین راه حل را کشف نموده و تف دهان خود را قیرت مي داده و خود را خشنود همي ساختي و خود را در قبال آن يك اصیل زاده بختياري در وبلاگها معرفي كرده و شاكيان را با نامهای مستعار زنانه چون لاله و يا يك بختياري دلسوخته و يا كاغلوم كامنت همي گذاشتي و از زبان ايشان تهمت همي زدي كه اين اشخاص هم چون پژوهش خانهاش وجود خارجي نداشتندی مگر خودش كه با نام آنها فحاشي همي كند. بدین منوال به ديگران تشمال و گيوهكش و مطرب و به آن همزيست محترم بختياري كوتكش و نمدمال میگفت و هیچکس هم بركاگتوني « مِنه پوزي» نزدي همچنان كه ايام میگذشت اين قشر آبرومند نويسنده و كاتب و شاعر بختياري با وعدههای كذابه تغذيه مینمود شنيديم كه استادي خوشصدا از ديار لنجان در صدد برآمدي تا همهی اشعار نغماتش را به صورت كتاب در آورد و اين كتاب نيز به بارگاه نامرئی پژوهش خانه در آمد و دينار و درهمات بپرداختي و سرك را نيز ورق الچكي بي تاريخ و با امضاء بانويي محترمه بابت اين به كاگتوني دادندي؛ اما چندين سال هم بگذشت و به چاپ هم نرسيد كه قرار بود سه ماه بچاپد. از قضا ورق الچك را به بازار مكاره اسباهان برده و آن را بفروخت و كار به قاضیالقضات مدينه الفولاد آن ولايت كشيد مدتي ابو كاگتوني ولاتور گرديد و خود را به بلاد « جِستم نيگوم» همي به ماند تا توسط متعاقبين دستگير و چندين ماه به حبس محكوم و با قيدالضمانت و الوثيقه آزاد همي گشتي كه هم اكنون در بلاد جستم و نيگوم به سر همي برد.
اما غرض از اين مطلب اين اواخر با نامهای مستعار و بینشان به نامهای گوناگون به نام بختياري بر كامنتها همي كامنت فرستادي و شاكيان خود را غربت خواندي كه به زعم حقيرش يك تهمت شايد باشد اين مفلوك كاتب نمیداند كه تمام انسانها نزد خداوندگارشان يكسان هستند و مگر در دیانتشان فرق دارند اگر تشمال بد است چرا كا گتوني مدعي کاشف فرهنگ بختياري است مگر نه همين تشمال پاسدار فرهنگ بختياري بوده؟ اگر گيوه كش زحمتكش بخيتاري نبود چه كسي به پاي برهنه ابوكاگتوني كفشينهاي بدوختي تا بتوانه گُمبله بكَند؛ و به وَرتيزگند. اگر غربتي نبود چه كسي داسي به دست پيشينيان كاگتوني همي دادي تا گندمي بدرود و شكمش را سير كن و یا آفتابهای مسی بسازد تا كاگتوني تغسيل را با قلوهسنگی انجام ندهد.
راستي آ كاگتوني دنبال چه مي گردي؟ آيا همي داني هر کدام از اين شاكيان شما كه برخي پرونده هم در دادگاه عليه شما دارند چنانچه بخواهند كتابشان را چاپ كنند با گراني كاغذ و كارمزد جديد سر به كجا میکشد؟ جبران خسارت يادت نرود كه بدهكاري به خداوند را داور همي داند.
منبع: وبلاگ :کر بی دا، فرهنگ و ادب لُری بختیاری http://www.kurebida.blogfa.com/post-20.aspx
منبع: پایگاه آزادمردان بختیاری
نظرات شما عزیزان: